قوله تعالى: «و لا تقْف ما لیْس لک به علْم» الآیة... در این آیت هم موعظت است هم تذکرت هم تهدید، موعظه بلیغ و تذکرت بسزا و تهدید تمام، پند میدهد تا بنده از کار دین غافل نماند، در یاد میدهد تا بنده حق را فراموش نکند، بیم مىنماید تا بنده دلیر نشود، مىگوید آدمى زبان گوشدار آنچ ندانى مگوى، سمع گوشدار بشنیدن باطل مشغول مکن، دیده گوشدار بناشایست منگر، بدل هشیار باش اندیشه فاسد مکن که فردا ترا از آن همه خواهند پرسید، زبان را شاهراه ذکر حق گردان تا بفلاح و پیروزى رسى که میگوید جل جلاله: «و اذْکروا الله کثیرا لعلکمْ تفْلحون» گوش را بر سماع کلام حق دار تا از رحمت بهره یابى که مىگوید: «فاسْتمعوا له و أنْصتوا لعلکمْ ترْحمون»، چشم را بر نظر عبرت گمار تا برخوردار باشى: «فانْظرْ إلى آثار رحْمت الله»، دل را با مهر او پرداز و غیر او فرو گذار: «قل الله ثم ذرْهمْ».
بو سعید خراز گفت: من استقرت المعرفة فى قلبه لا یبصر فى الدارین سواه و لا یسمع الا منه و لا یشتغل الا به هر آن دل که معرفت درو جاى گرفت اندیشه هر دو سراى ازو برخاست، بهر چه نگرد حق را بیند و هر چه شنود از حق شنود، یکبارگى دل با حق پردازد و بمهر وى نازد، از اینجا آغاز کند خدمت در خلوت و مکاشفت حقیقت و استغراق در مواصلت، خدمت در خلوت از آدمیان نهان، مکاشفت حقیقت از فریشتگان نهان، استغراق در مواصلت از خود نهان.
قوله: «و لا تمْش فی الْأرْض مرحا» خیلا و تبختر و تکبر از نتایج غفلتست و دوام غفلت از شهود حق باز ماندن است، مصطفى (ص) گفت: «ان الله تعالى اذا تجلى لشىء خشع له»
اگر تجلى جلال حق بدل بنده پیوسته بودى، بنده بر درگاه عزت کمر بسته بودى، و بندهوار بنعت انکسار پیش خدمت بودى، چون تجلى سلطان ذو الجلال بر سر بنده اطلاع کند، زبان در ذکر آید و دل در فکر، حکم هیبت غالب گردد و نعت مرح ساقط آراسته خلعت بندگى گشته و از تجبر و تکبر باز رسته، یقول الله تعالى: «یطْبع الله على کل قلْب متکبر جبار».
«و لقدْ صرفْنا فی هذا الْقرْآن لیذکروا» الآیة... اتبعنا دلیلا بعد دلیل و اقمنا برهانا بعد برهان و ازحنا کل علة و اوضحنا کل حجة فما ازدادوا فى تمردهم الا عتوا و فى طغیانهم الا علوا و من قبول الحق الا نبوا، چه دریابد او که بصارت حقیقت ندارد، چه بیند او که دیده بینا ندارد، چون رود کسى که بر دست و پاى انکال و سلاسل دارد، اگر گویى چرا در حکم خداى تعالى چون و چرا نیست؟ و اگر خواهى که باز خواست کنى، روى واخواست نیست: «لا یسْئل عما یفْعل».
«تسبح له السماوات السبْع و الْأرْض و منْ فیهن» الآیة... جاى دیگر گفت: «سبح لله ما فی السماوات و ما فی الْأرْض» بستود الله تعالى را و بپاکى یاد کرد و به بى عیبى گواهى داد و بکمال بر وى ثنا گفت و خداى خواند هر چه در هفت آسمان و هفت زمین چیز است، «و إنْ منْ شیْء إلا یسبح بحمْده» نیست هیچیز مگر که وى را مىستاید و حمد مىکند و از وى آزادى میکند و بخدایى وى گواهى مىدهد، «و لکنْ لا تفْقهون تسْبیحهمْ» لکن شما آن را در نیابید، مومنانرا وا تسلیم سپرد و از ایشان توقف نپسندید، و گردن نهادن و پذیرفتن نادریافته ایشان را درین شمرد گفت شما نتوانید که تسبیح باد و خاک و آتش و آب دریابید: صریر الباب تسبیحه، خریر الماء تسبیحه، دوى الجو تسبیحه، معمعة النار تسبیحها. جاى دیگر گفت: «کل قدْ علم صلاته و تسْبیحه» همه آنند که تسبیح آن خالق مىداند و سجود آن مىبیند، مىداند که خود میراند، مىبیند که خود مىکند، مىبندد که خود مىگشاید، همه چیز پرداخته، و همه کار ساخته، جز از آن که آدمى انداخته، خردها در کار وى کند، وهمها از وى دربند، عقلها از دریافت آن دور، مسلمانان این نادریافته بجان و دل پذیرفتند و تهمت بر عقل و خرد نهادند و عیب از سوى خود دیدند، و الله تعالى را بآنچ گفت استوار گرفتند، و این طریق را دین دانستند و پسندیدند تا ببرکت آن بنور هدى و سکینه یقین رسیدند.
یحیى معاذ گفت: تلطفت لاولیائک فعرفوک و لو تلطفت لاعدائک ما جحدوک، عبهر لطف و نسرین انس و ریحان فضل خود در روضه دلهاى دوستان خود برویانیدى تا بآن لطائف بسر معارف و اداء وظائف رسیدند، اگر با بیگانگان و دشمنان همین کردى و همین احسان بودى دار الاسلام و دار الکفر یکسان بودى:
قومى بفلک رسیده قومى بمغاک
فریاد ز تهدید تو با مشتى خاک
شیخ بو سعید گفت: هر که بار از بستان عنایت بر گیرد بمیدان ولایت فرو نهد، هر کرا چاشت آشنایى دادند امید داریم که شام آمرزش بوى رسانند، العنایات تهدم الجنایات، شمهاى از آن نسیم بود که نصیب خاک آدم آمد ادبار باقبال بدل گشت و هجران بوصال خاکى که معدن ظلمت بود منبع زلال لطائف اسرار و مطلع شموس و اقمار انوار گشت: «لمْ یکنْ شیْئا مذْکورا» باین درجه رسید که: «و سقاهمْ ربهمْ شرابا طهورا».
«و إذا قرأْت الْقرْآن جعلْنا بیْنک و بیْن الذین لا یوْمنون بالْآخرة حجابا مسْتورا» من تحصن بالحق او تحصن بکتابه فهو فى حصن حصین و المضیع لوقته من یتحسن بعمله او بنفسه او بجنسه فیکون هلاکه من مواضع امنه.